حجت حق
جمعه های تکراری
و سلام نام خداست... آقای من! تک سوار غریبم! گل نرگسم... فدای غربتت آقا... اشک قلم: غروب جمعه س، هنوز چشم انتظاریم، هنوز منتظریم... چشام بارونیه... اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه تا یار که را خواهد و میلش به که باشد التماس دعا
نظرات شما عزیزان:
مولای غريب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حكايت كنم؛ غربتی كه دوازده قرن است ريشه دوانيده؛ غربتی كه اشک آسمان و زمين را جاری ساخته؛ غربتی كه حتی برای برخی محبانت، غريب و ناشناخته است؛ غربتی كه اجداد طاهرينت پيش از تولد تو بر آن گريسته اند.
من از تصوير اين غربت و غم ناتوانم.
نمی دانم از کدامین درد باید بگویم. نمی دانم از خود شکوه کنم یا مردمان؟! نمی دانم از دوریت بنالم یا ندیدنت؟! از چشمانم گلایه کنم که تاب دیدارت را ندارند؟! یا از پرده ای که حصار غیبتت شدست؟!
از آنانی بگويم كه خاطر شريف تو را می آزارند؟ یا از آن ها كه دستان پدرانه و مهربانت را خون ريز معرفی می كنند؟ از آن ها كه چنان برق شمشيرت را به رخ می كشند كه حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آن ها كه تو را به دور دست ها تبعيد می كنند؟ یا از آن ها كه تو را دست نيافتنی جلوه می دهند؟ یا از آن ها كه به نام تو مردم را به دكه های خويش فرا می خوانند؟
کاش می دیدیم و بهاری می شدیم. کاش دست از عادت می شستیم و به نبودنت این چنین خو نمی کردیم...
By Ashoora.ir & Night Skin